کد خبر : 12923
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۴
-

«مزارشریف» و یک بازخوانی تاریخی؛ رهبرانقلاب چطور مانع از ورود ایران به جنگ در افغانستان شدند؟

با وجود ابراز انزجار شدید تهران از این اقدام تروریستی و در حالی که تعداد زیادی از نیروهای نظامی پس از این واقعه به سمت مرز ایران با افغانستان ارسال شدند، نهایتا ایران مداخله‌ای در جنگ داخلی افغانستان نکرد و خود را از معرکه جنگ و درگیری دور نگه داشت. سوال اصلی در این زمینه، این است که چه کسی اجازه دخالت ایران در افغانستان و درگیری شدن در این جنگ را نداد؟

به گزارش عصرساری،واقعه حمله به کنسولگری ایران در «مزار شریف» افغانستان و کشتار دیپلمات‌های جمهوری اسلامی ایران، یکی از مقاطع حساس و مهم در رویکرد راهبردی تهران در منطقه شرق آسیا و شمال آفریقا است که روایت‌های متناقضی درباره آن وجود دارد. اهمیت این مساله از آنجایی بود که دولت اصلاحات تازه به روی کار آمده بود و رویکرد سیاست خارجی خود را نیز مبتنی بر تنش‌زدایی و برقرار ارتباط با غرب به ویژه ایالات متحده تنظیم کرده بود و به همین دلیل هرگونه تنش در مرزهای ایران می‌توانست به یک مساله مهم امنیت ملی تبدیل شود.

از سوی دیگر، برخی از نظریه‌پردازان دولتی در آن زمان به دنبال استفاده از این حادثه تروریستی برای تشکیل یک ائتلاف بین‌المللی با محوریت تهران و واشنگتن علیه طالبان بودند؛ ائتلافی که می‌توانست به عنوان اولین پروژه رسمی مشترک دو طرف پس از پیروزی انقلاب اسلامی تلقی شود و نهایتا زمینه را برای عادی‌سازی روابط میان کشورها فراهم کند.
با این حال و با وجود ابراز انزجار شدید تهران از این اقدام تروریستی و در حالی که تعداد زیادی از نیروهای نظامی پس از این واقعه به سمت مرز ایران با افغانستان ارسال شدند، نهایتا ایران مداخله‌ای در جنگ داخلی افغانستان نکرد و خود را از معرکه جنگ و درگیری دور نگه داشت. سوال اصلی در این زمینه، این است که چه کسی اجازه دخالت ایران در افغانستان و درگیری شدن در این جنگ را نداد؟
پاسخ به این سوال کار ساده‌ای نیست؛ چرا که روایت‌های متعددی از این ماجرا وجود دارد و اتفاقا این روزها که فیلم «مزار شریف» در حال اکران در سینماهای کشور است، نوعی ابهام در پاسخ به این سوال وجود دارد.
برای بررسی این مساله و رسیدن به یک جواب قطعی، بد نیست نگاهی به کتاب جدید «عزیمت به تهران» نوشته «فلینت و هیلاری لورت»، دو کارشناس برجسته مسائل ایران در دولت وقت ایالات متحده داشته باشیم؛ کتابی که به تازگی به زبان فارسی نیز ترجمه شده و مطالب بسیار جالبی از مناسبات میان تهران و واشنگتن را با جزئیات فراوان ارائه کرده است.
در بخشی از این کتاب، در رابطه با ماجرای مزار شریف آمده است:

در آگوست ۱۹۹۸ (مرداد ۱۳۷۷) نیروهای طالبان شهر مزار شریف در شمال افغانستان را به تصرف خود درآوردند. آنها بلافاصله صدها مرد و پسر هزاره را علی الظاهر برای جلوگیری از مقاومت فزاینده‌شان را در برابر حکومت طالبان اعدام کردند. به علاوه، آنها به کنسولگری ایران در مزار شریف یورش برده و هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را کشتند؛ هر چند طالبان بعدها مدعی شد که نیروهای شورشی این کار را کرده‌اند. این اقدام، جمهوری اسلامی را در آستانه جنگ با طالبان قرار داد؛ در هفته‌های بعد، سپاه پاسداران و بسیج بیش از ۷۰ هزار نفر از نیروهایشان را به مرزهای ایران با افغانستان گسیل داشت.

اما جمهوری اسلامی وارد جنگ نشد. آنگونه که محسن امین‌زاده، معاون وقت وزیر خارجه بعدها توضیح داد، نظر آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، رهبر ایران این بود که «افغانستان مانند باتلاق است؛ هر کسی که واردش شده نتوانسته آبرومندانه خارج شود.» او معتقد بود که نشان دادن واکنش ضروری است اما باید هشیارانه تمامی شرایط واکنش مسلحانه را در نظر بگیریم. در پایان، سیاست‌گذاران ایرانی نتیجه گرفتند که مداخله‌ی مسلحانه «می‌تواند به معضلی طولانی و دایمی برای ایران بدل شود… بی‌فکری بود و نباید رخ می‌داد.»
همزمان، دریافتند که «حمله به کنسولگری ایران در مزار شریف، در سطح بین‌المللی می‌تواند فرصتی جدید و متفاوت برای ایران به ارمغان آورد.» امین‌زاده خوب به خاطر می‌آورد که جامعه بین‌المللی نسبت به حمله سال ۱۹۹۴ (۱۳۷۳) مجاهدین خلق و القاعده در بمبگذاری مرقد امام رضا(ع) در مشهد، واکنش اندکی نشان داده است اما او و همکارانش فکر می‌کنند که حادثه مزار شریف توجه بیشتری جلب کرده و فرصتی برای آغاز همکاری با جامعه بین‌المللی جهت مواجهه با چنین حوادثی در افغانستان را برای ایران فراهم ساخته است. در واقع آنچه اتفاق افتاد این بود که جمهوری اسلامی از طریق دیپلماتیک و سازمان ملل تلاش کرد تا به راه‌اندازی چارچوب به اصطلاح ۲+۶ کمک کند که شش همسایه افغانستان (چین، ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) را همراه ایالات متحده و روسیه گردهم آورد تا سیاست‌هایی را برای پرداختن به معضلات امنیتی تدارک ببینند که ناآرامی داخلی این کشور ایجاد کرده است.
آمریکایی‌های بسیاری، انرژی و ظرفیت‌های سیاسی زیادی صرف اهریمن‌سازی جمهوری اسلامی به خاطر عدم عقلانیت ناشی از ایدئولوژی‌اش کرده‌اند که نمی‌توانند به عنوان بازیگری استراتژیک جدی‌اش بگیرند اما روایت امین‌زاده حکایت می‌کند که ایران پساانقلابی استراتژی دارد که حتی در مواجه با اقدامات تحریک‌آمیزی چون قتل دیپلمات‌ها و هم‌کیشانش  هم از آن تبعیت می‌کند. آنگونه که آیت‌الله خامنه‌ای گفته: «ما در زمینه مسائل مهم خودمان احساساتی نیستیم؛ از روی احساسات تصمیم نمی‌گیریم؛ ما با محاسبه تصمیم می‌گیریم.» (عزیمت به تهران، ص ۶۳ و ۶۴، نشر مهرگان خرد)
به استناد این مطلب، باید تاکید کرد که شخص رهبر انقلاب مانع از ورود ایران به یک جنگ نظامی تمام عیار در منطقه شده‌اند؛ جنگی که برخی از فعالان سیاسی دولت اصلاحات خواستار حضور ایران در معرکه‌ی آن بودند ولی با مخالفت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، کشور از ورود به یک باتلاق تاریخی که می‌توانست تمام دستاوردها و منافع ملی کشورمان را از بین ببرد، جان سالم بدر برد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

13 − سه =