کد خبر : 12918
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۰
-

در مصائب روایت یک سوژه جنجالی/ «مزارشریف»؛ یک قدم برخلاف جریان سینمای آپارتمانی!

«مزارِ شریف» همانگونه که از اسم ایهام‌دارش مشخص است میخواهد راوی به شهادت رسیدن دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری شهر مزارشریف باشد و در عین حال با برقراری ارتباطی آئینی با حماسه عاشورا، فراتر از شهر مزارشریف، دفن بی‌غسل و کفن دیپلمات‌های ایرانی که در راه حق به شهادت رسیده‌اند در باغچه‌ی کنسولگری را نشانه‌ای از شکل گیری یک مزارِ شریف بداند که پیامی عاشورایی دارد.

به گزارش عصرساری،مزار شریف با «یا حفیظ و یا امین» شروع می‌شود و به پایان می‌رسد و شاید با محور قرار دادن این ذکر در جریان داستان بشود تا حدی نقطه ضعف اصلی فیلم که بر تمام روایت آن سایه افکنده است را نادیده گرفت.

«مزارِ شریف» همانگونه که از اسم ایهام‌دارش مشخص است میخواهد راوی به شهادت رسیدن دیپلمات‌های ایرانی در کنسولگری شهر مزارشریف باشد و در عین حال با برقراری ارتباطی آئینی با حماسه عاشورا، فراتر از شهر مزارشریف، دفن بی‌غسل و کفن دیپلمات‌های ایرانی که در راه حق به شهادت رسیده‌اند در باغچه‌ی کنسولگری را نشانه‌ای از شکل گیری یک مزارِ شریف بداند که پیامی عاشورایی دارد.
«مزارشریف» فیلمی شریف است چون در وانفسای سینمای آپارتمانی بورژوازده با انواع روایت‌های پست‌مدرن و ابزورد می‌خواهد با روایتی کلاسیک و تا حدی در چارچوب سینمای سیدفیلدی یک مقوله تاریخی- استراتژیک را به تصویر بکشد، اما به هر دلیلی، چه درونی- نقص سازنده- و چه بیرونی- عوامل کنترل کننده عینی- دارای یک دوگانگی عمیق است.
فیلم تا پایان نمی‌داند می‌خواهد چه چیزی را روایت کند، آیا مزارشریف یک نسخه ایرانی از «آرگو» است که می‌خواهد طریقه‌ی فرار کردن یک دیپلمات- الله‌مدد شاهسون- از دست طالبان را روایت کند؟ اگر چنین است که فیلم خوبی نیست، زیرا نه مخاطب را چندان درگیر طریقه فرار می‌کند، نه معمای داستان را بر اساس شیوه فرار طراحی می کند.
در نگاهی دیگر، آیا مزارشریف فیلمی مستند است که می‌خواهد از دریچه دوربین به بررسی حمله طالبان به کنسولگری جمهوری اسلامی بپردازد؟ اگر اینگونه است بازهم مزارشریف فیلم خوبی نیست چون بعد از نیم ساعت با طرح چند پرسش در قالب دیالوگ- و نه تصویر- به پایان می‌رسد و بدون بررسی «چیستی» و «چرایی» یک رخداد آن را نیمه‌کاره رها می‌کند و سراغ مساله‌ای دیگر می‌رود.
در جریان «چیستی» تسخیر کنسولگری چه اتفاقی افتاد؟ دقیقا چه کسانی به کنسولگری ایران حمله کردند؟ اگر آنطور که شاهسون می‌گوید نه طالبان افغانستان که طالبان پاکستان این عملیات را انجام داده، خب «چرا» دست به چنین اقدامی زده؟ اگر حمله به این کنسولگری یک توطئه از پیش تعیین شده بوده-که فیلم می‌خواهد بگوید بوده- پس برقراری حس قرابت مذهبی بین یک دیپلمات شیعه ایرانی با یک مجاهد طالبانی که همه توطئه‌ها را به هم می‌ریزد برای چیست؟ اصلا تفاوت طالبان افغانستان و طالبان پاکستان در چیست که حمله اولی به سفارت بعید به نظر می‌رسیده و حمله دومی قریب؟ و مهم‌تر از همه اینکه اصلا این توطئه برای تبدیل چه وضعیتی به چه وضعیت دیگری طراحی شده است؟
همه این سوالات بی‌جواب است چون فیلم از دو بخش مجزا از هم تشکیل شده است، نیمه‌ی اول فیلم مخاطب را درگیر یک اتفاق می‌کند و چند سوال از «چیستی» و«چرایی» حمله به کنسولگری ایران برایش مطرح می‌کند و به یکباره در نیمه دوم تصمیم می‌گیرد تعلیق فیلم را بجای ماهیت این حمله به طریقه فرار شاهسون از دست طالبان به سمت مرزهای جمهوری اسلامی ببرد و در پایان با محکوم کردن هرگونه واکنش احتمالی ایران به این اتفاق بگوید هر جنگی، حتی جنگ برای رهایی افغانستان از دست طالبان، محکوم است.
با وجود این ضعف‌ها اما کارگردانی «مزارشریف» کارگردانی مناسبی است و از همین رو داستان به روانی روایت می‌شود، ولی اسکلت اصلی فیلم را فیلمنامه‌ی آن تشکیل می‌دهد و عدم انسجام و چندگانگی در بستر روایی فیلم موجب شده تا کارگردانی قابل قبول اثر هم نتواند داستانی چنین پرکشش را به سرانجام برساند.
با این‌همه اما فارغ از ضعف‌های فیلم که در جلوه‌های ویژه و فیلمنامه خود را نشان داده، فیلم تصویرسازی خوبی از وقایع ارائه داده است و به خوبی توانسته روایت را بومی‌سازی کند و از این جهت نمی‌شود به آن غلط املایی گرفت و مدیریت زمانی اثر را- بعنوان اثری کاملا متعهد به چارچوب سینمای سید فیلد- دچار اشکال دانست.
انصاف هم نیست اگر از شرایط سختی که برای ساخت چنین سوژه‌ای به عوامل سازنده تحمیل می‌شود بگذریم و عوامل بیرونی که باعث شدند سوالاتی زیادی در فیلم بی‌جواب بماند را در ضعف‌های اثر مقصر ندانیم. قطعا اگر اجازه سوزاندن سیخ یا کباب- و نه نسوختن سیخ و کباب!- از پشت صحنه به سازندگان اثر داده می‌شد، فیلم فراتر از طرح یک صورت مساله و فرار از باز کردن جزئیات آن، در پی بازخوانی عواملی می‌رفت که باعث شهادت دیپلمات‌های ایرانی شدند. با همه این‌ها «مزارشریف» روزنه‌ای از امید را در سینمای ایران می‌گشاید و می‌شود با دیدن روایت چنین داستان های گمشده‌ای در سینمای بی‌مسئله‌ی ایران، به آینده‌ای که در آن شکاف کمتری میان هنر و تعهد باشد امیدوار شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

7 − شش =