کد خبر : 295489
تاریخ انتشار : جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۵
-

اختفای سران ارتش رژیم پهلوی در شب ۲۲ بهمن

اختفای سران ارتش رژیم پهلوی در شب ۲۲ بهمن

دستگیری سران ارتش رژیم پهلوی و همچنین مستشاران نظامی امریکایی یکی از وقایع مهم روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ است. اما نحوه دستگیری و چگونگی به دام انداختن آن‌ها تا کنون کمتر گفته و شنیده شده است.

به گزارش عصرقائم، پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» در ادامه نوشت: علی تحیری از جمله افرادی است که در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است به جزئیات دستگیری سران ارتش و مستشاران امریکایی پرداخته است.

تحیری در این رابطه می‌گوید: شب ۲۲ بهمن همراه مرحوم عراقی و دکتر یزدی به پادگان ستاد کل ارتش رفتیم در آنجا امرا دستگیر شدند. وقتی ما به همراه یکی از برادرمان به نام حاج اکبر و دکتر یزدی وارد پادگان شدیم جلوی درب ستاد ارتش هیچ گونه مقاومتی نکردند. حتی به دژبان‌های دم در گفتیم سلاح‌هایتان را زمین بگذارید گفتند ما اسلحه نداریم و یک استواری هم که آنجا بود ما را از جهت راه و این مسائل راهنمایی می‌کرد.

وقتی سران ارتش در کانال کولر و کمد مخفی شده بودند

هنگامی که وارد اتاق ارتشبد قره‌باغی شدیم هیچ کس آنجا نبود. همه در ستاد بودند و کسی در اتاق‌ها نبود. تقریباً ساعت نه و نیم الی ده شب بود. همانطور که در اتاق می‌گشتیم من دیدم یک صندلی در پای یک کانال کولر قرار گرفته، کانال کولر هم یک حالت کندگی پیدا کرده، من روی صندلی رفتم و کانال را درآوردم، دیدم که دو تا پا در کولر است وقتی آن را بیرون کشیدم دیدم سپهبد خواجه‌نوری است.

وقتی آن را پایین آوردم یک ربعی حرف نمی‌زد یعنی نمی‌توانست صحبت کند. به او گفتم با تو کاری نداریم شما بقیه افراد را به ما معرفی کن و برای او آب خوردن آوردیم، مقداری حالش بهتر شد و شروع کرد به صحبت کردن و گفت اگر کاری به من نداشته باشید من جای همه را به شما نشان می‌دهم. خلاصه با ما همکاری کرد و افراد را گاهاً از کمدها و از جاهای مختلفی بیرون می‌آورد و ما همه را به اتاق قره‌باغی آوردیم.

اعلامیه همبستگی سران ارتش چگونه صادر شد؟

آن شب حدوداً ۵۲ امیر ارتش را که سپهبد برنجیان، سپهبد خواجه نوری، سپهبد نادر جهانبانی هم جز آن‌ها بود در اتاق قره‌باغی روی زمین نشانده بودیم. همان شب وقتی که آن‌ها را در اتاق قره‌باغی جمع کردیم در همان اتاق اعلامیه‌ای تنظیم شد و آن هم اعلام همبستگی ارتش بود که از طریق رادیو پخش شد. آن اعلامیه را امرای رأس ارتش امضا کردند و همان شب اعلام همبستگی کردند.

دستگیری مستشاران امریکایی در اتاق جنگ ارتش

وقتی می‌خواستیم آن‌ها را به کمیته استقبال ببریم یکی از آن‌ها بلند شد و گفت اگر من را نکشید یک هدیه‌ای برای شما دارم. من گفتم قرار نیست کسی کشته شود و اگر قرار باشد برای کسی مسئله‌ای پیش بیاید دادگاه است و ما کاره‌ای نیستیم گفت یعنی من خیالم راحت باشد که من را نمی‌کشید؟ گفتم بله خیالتان راحت باشد. بعد از آن گفت من می‌خواهم یک هدیه‌ای به شما بدهم. من از این حرف ناراحت شدم گمان کردم مثلاً رشوه‌ای چیزی می‌خواهد بدهد از این رو گفتم دیگر این حرف را نزن، گفت نه من یک هدیه بسیار ارزنده‌ای برای شما دارم که خودتان هم تعجب می‌کنید.

گفت اگر یکی از شما با من بیایید من امریکایی‌ها را به شما تحویل می‌دهم. من هم حاج‌اکبر آقا را بالای سر همان آقایانی که در اتاق قره‌باغی بودند گذاشتم و با آن فرد به اتاق جنگ که در زیرزمین بود رفتم.

درهای اتاق جنگ قطور بودند که رمز آن‌ها را همین آقا می‌دانست. باز کرد. وقتی وارد شدیم من دیدم که یک تعدادی امریکایی که ۱۲ نفر بودند آنجا جمع هستند. من دو، سه تیر هوایی در سقف آنجا شلیک کردم آن‌ها هم به شدت ترسیده بودند. سپس به عکس شاه که بر دیوار آنجا بود اشاره کردند که ما خودمان هم ضد شاه هستیم ببینید چشم‌هایش را درآورده‌ایم.

تلاش دولت موقت برای آزادی مستشاران امریکایی و سران ارتش

خلاصه آن‌ها را جمع و جور کردیم و آوردیم. دکتر یزدی با تماس‌هایی که داشت بسیار اصرار می‌کرد که آن‌ها را تحویل سفارت امریکا بدهیم و ما مخالف بودیم و می‌گفتیم آن‌ها را به کمیته استقبال ببریم. در آخر ایشان با تماس‌هایی که با حاج ‌احمد آقا و امام گرفتند موفق شد و قرار شد که آن‌ها را به سفارت امریکا تحویل دهیم به هر جهت ساعت نزدیک به ۴ الی ۴ و نیم بود که ما این‌ها را جلوی در سفارت امریکا تحویل دادیم که سولیوان(سفیر امریکا) هم در کوچه بود و یکی یکی با آن‌ها دست می‌داد. البته تاسف می‌خوردیم که همان شب آن‌ها را تحویل سفارت امریکا دادیم. این‌ها را باید به کمیته استقبال می‌آوردیم و بازجویی می‌شدند.

امرای دستگیرشده ارتش هم در اتوبوس نشسته بودند. وقتی آن‌ها را به کمیته استقبال آوردیم صبح شده بود و صبحانه به آن‌ها دادیم. آقای دکتر یزدی از طرف آقای بازرگان آمدند و گفتند این‌ها را آزاد کنید. گفتیم که نمی‌شود این‌ها را همینطور آزاد کنیم! گفت که این دستور است و آقای بازرگان دستور داده آزاد کنید و ما با همان اتوبوس بعد از آنکه صبحانه را خوردند آزاد کردیم رفتند.

دستگیری مجدد سران ارتش پس از پیروزی انقلاب

چند روز از این قضیه گذشت، حضرت امام ما را خواستند. من، شهید بروجردی، حاج مهدی عراقی و چند نفر دیگر از بچه‌ها بودیم. حضرت امام فرمودند که شهرک اکباتان کجاست؟ گفتم که شهرکی است در جلوی فرودگاه. فرمودند آنجا تعدادی ساواکی دور هم جمع شده‌اند و برای خود طرح‌هایی دارند. ایشان [اشاره به یک فرد]‌ را حاج‌ مهدی [عراقی]‌ آورده.‌ یک‌ بررسی‌ بکنید ببینید موضوع چیست.

ما هم یک عده را جمع کردیم. وقتی وارد شهرک اکباتان شدیم ابتدا با شیوه نظامی‌گری توانستیم آن ساختمان را محاصره کنیم من با تنه درب ساختمان را شکستم و وارد شدیم. یک‌مرتبه دیدم همه آن امرای ارتشی که ما جمع کرده و بعد آزاد کرده بودیم، اینجا جمع شده‌اند. وقتی که ما را دیدند با خوشحالی گفتند که برادر آمدی؟ ما در اینجا از گرسنگی داریم می‌میریم. چون لباس نظامی داشتند می‌ترسیدند وارد جمعیت شوند. به هرحال در خانه یکی از امرای ارتش جمع شده بودند که ما دوباره آن‌ها را جمع کردیم و به کمیته استقبال بردیم.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 × 4 =