کد خبر : 128894
تاریخ انتشار : پنج شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۲:۱۰
-

سرانجام هولناک دختر دانشجویی که در لانه مجردی عفتش را از دست داد !

سرانجام هولناک دختر دانشجویی که در لانه مجردی عفتش را از دست داد !

به گزارش قائم آنلاین، همه چیز از دانشگاه و دوستی با هم کلاسی بی قید و بندم شروع شد. روستایی بودم به همین دلیل در یک خانه مجردی در شهر ساکن شدم. بعد از گرفتن خانه مجردی دوست دانشگاهی ام در نقش شیطان ظاهر شد و به من پیشنهاد داد از این موقعیت استفاده کنم

به گزارش قائم آنلاین، همه چیز از دانشگاه و دوستی با هم کلاسی بی قید و بندم شروع شد. روستایی بودم به همین دلیل در یک خانه مجردی در شهر ساکن شدم. بعد از گرفتن خانه مجردی دوست دانشگاهی ام در نقش شیطان ظاهر شد و به من پیشنهاد داد از این موقعیت استفاده کنم و با پسران هم کلام و همدم شوم و خوش باشم. اول از پیشنهادش ناراحت شدم و از عواقب آن ترسیدم چون تا آن موقع اصلا با جنس مخالف صحبت نکرده بودم چه برسد به رابطه. بالاخره مدتی گذشت و دوست نارفیق ام با احمق و پاستوریزه خطاب کردن، مرا تحریک و وارد منجلاب کرد. دوست دانشگاهی ام تنوع طلب و با پسرهای زیادی دوست بود و به جای درس و کتاب داستان های عاشقانه را در کوچه و خیابان ها دنبال می کرد و با خوش و بش کردن با نامحرمان، اوقاتش را می گذراند. اولین بار که با یک پسر غریبه در خانه مجردی ام هم کلام شدم از خجالت زبانم بند آمده بود اما رفته رفته یخ بین ما با آتش هوس دوستم آب شد. کم کم عشق و عاشقی و دوستی های خیابانی جای درس را گرفت و با غرق شدن در رابطه های نامشروع از عفت، حیا و شرم دور شدم. این دوستی های خیابانی کار را به جایی کشاند که کم کم در دام اعتیاد گرفتار شدم. رابطه های افسار گسیخته من ادامه پیدا کرد تا این که یک شب پا در لانه شیطانی دو پسر خلافکار گذاشتم و از سوی آن ها به شدت مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. بعد از گذشت مدتی از آن شب تلخ فهمیدم باردار شده ام. دستپاچه و سرگردان شده بودم تا این که به پیشنهاد دوست شیطان صفت ام مقداری قرص خوردم تا جنین را سقط کنم. می ترسیدم به بیمارستان بروم و به خاطر رابطه نامشروعم گیر بیفتم. با زدن آمپول و خوردن قرص، جنین سقط نشد و در شکم ام فوت کرد. با این اتفاق هولناک بدتر از قبل دچار وحشت شدم، نه راه پس داشتم و نه راه پیش چون از همه طرف در محاصره قرار گرفته بودم. به ناچار مجبور شدم به یک درمانگاه مراجعه کنم و تحت عمل جراحی قرار بگیرم. بعد از این موضوع خانواده ام قضیه بارداری ام را فهمیدند و با من برخورد بسیار شدیدی کردند. بعد از ترخیص از درمانگاه برادرم به خاطر اعتیادم مرا به کمپ آورد تا ترک کنم و بعد از آن تصمیمی برای خودم بگیرم چون خانواده ام مایل به دیدن و پذیرش من نیستند و مرا رها کرده اند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

نوزده + 6 =