فکر میکنم زمان مناسبی است که درباره این بحث توازن صحبت کنیم، چون خودم در حال حاضر، خیلی به دنبالش هستم؛ دنبال یکسری معانی و مفاهیم جدید هستم؛ حتی مطالعات جدیدی دارم که ببینم چطور این توازن را برقرار کنم؛ چون احساس میکنم در بعضی جاها این توازن وجود ندارد. مثلا در حوزههای سلامتی و ورزش، احساس میکنم یک پای شان میلنگد.
من اصطلاحی در کارم دارم و دوست دارم دربارهاش صحبت کنم؛ بحث در مورد کلمهای است به نام «شامل شدن». بسیاری از کسب و کارها را میبینیم که با عدم موفقیت، رشد یا پایداری مواجه میشوند.
وقتی با کسی که صاحب آن کار است صحبت میکنم، نکتهای که پیدا میکنم و بر آن تاکید میکنم این است که «شما مشکل تان در شامل شدن بوده است». مانند این است که بخشی از شرکت ما دچار بحران شود و تمام شرکت و توانش را برای آن بحران و حل آن یک مسئله بگذاریم. این کار باعث میشود که از دیگر بخشها دور شویم. اینکه در بیزینس یا حتی زندگی برای رشد، خیلی روی تمرکز توجه میکنند، منافاتی با «شامل شدن» ندارد.
شامل شدن یعنی این که من الان دارم روی این موضوع کار میکنم، ولی حواسم باید به موضوعات دیگر هم باشد و آنها را هم بررسی کنم. این چرخ زندگی که اشاره میشود، برای من هم همین طور است.
احساس میکنم که به اندازه کافی به کارم اهمیت دادهام؛ خوب رشد کرده، خوب توسعه پیدا کرده است، خوب دارد جلو میرود، از آن طرف احساس میکنم برای خانوادهام خوب بوده، ولی برای شخص خودم احساس میکنم چالشهایی داشته است؛ یعنی آن قدر که باید به خودم اهمیت میدادم، اهمیت ندادهام.
دوست دارم بیشتر راجع به این کلمه «شامل شدن» نوشته شود و خود من هم مطالعاتم را در موردش تکمیل کنم که یک بار دیگر، مفصلتر در موردش صحبت کنیم. وقتی داریم زندگی افرادی را که در دنیا به معنای واقعی افراد موفق تری بوده اند، بررسی میکنیم، میبینیم که اینها به شامل شدن در قسمتهای مختلف زندگی، بعدهای مختلف کاری و مسیرهایی که میروند، توجه کافی داشته اند؛ یعنی تک بعدی جلو نرفته اند.
تا به حال راهکارهای مختلفی برای این موضوع داده اند، کتابهای زیادی در مورد این موضوع نوشته شده است و مقالات زیادی وجود دارد که خیلی از آنها هم راهکار دارد.
زمانی خود من که این راهکارها را میخواندم و به اجرا در میآوردم، بعد از مدتی بی خیال میشدم و آنها را انجام نمیدادم. بعد که نگاه کردم، دیدم بینشش در من شکل نگرفته است که من اول قبول کنم اگر همه قسمتهای مختلف را شامل نشوم – چه در کار، چه در زندگی و چه هر جای دیگر -، اتفاقهای بدی برای من در راه است، شرایط نامناسبی در آینده برایم به وجود میآید.
پس موضوع مهم این است که اول این را قبول کنید، باور کنید همان قدر که کار شما مهم است، همان قدر خانواده تان مهم است. چرا شما فکر میکنید خیلیها در کارشان تا یک دورهای موفق اند، ولی بعد از آن دوره، بی خیال همه چیز میشوند.
ورشکستگیهای عجیب و غریب به وجود میآید. مثلا در حوادث میخوانید که شخصی مدیر موفقی بوده، پزشک متخصصی بوده، سپس دست به کشتن خود و خانواده اش زده یا کارهای عجیب و غریب دیگری کرده است. این به دلیل آن است که این افراد تک بعدی جلو رفته اند و یک روز، از همه چیز بریده اند.
من فکر میکنم اول باید این نگرش در ما به وجود بیاید. باید برای نگرشمان فکر و تک به تک کار کنیم. همه این موضوعات برای این است که ما رضایت بیشتری داشته باشیم. اگر قرار است در کارمان موفق شویم، اگر قرار است در بیزینس مان رشد خوبی داشته باشیم، اگر قرار است خانواده خوبی داشته باشیم، اگر قرار است به حوزه سلامت و بعد معنوی و اخلاقی و حتی تفریح خودمان اهمیت دهیم، در نهایت همه اینها قرار است به ما رضایت درون بدهد.
امروز جملهای را در جایی میخواندم، نوشته بود «بیایید اول بنویسید که واقعا چه چیزهایی در این دنیا، باعث رضایت شما میشوند. شما امروز کاری را شروع کرده اید، خانوادهای تشکیل داده اید، بیزینسی را راه انداخته اید، وارد یک کار خیریه شدهاید یا …؛ اول نگاه کنید که اینها مال شماست؟ حال شما را خوب میکنند یا نه؟»
شخصی میگفت: «تمامی سوءتفاهمها در این دنیا برطرف میشوند، اگر بتوانیم خودمان را جای دیگران بگذاریم.»
خیلی از افراد جامعه ما به صورت افراطی همه خوشبختی و لذت را در پول میبینند و دیوانه وار به این سمت حرکت میکنند. من آدمهای بسیار زیادی را دیده ام و حتی خودم را نگاه میکنم و با اطمینان کامل میگویم که پول نمیتواند باعث رضایت درون ما بشود. اینکه ما تلاش کنیم، حرکت کنیم و تمام توان مان را برای پول بگذاریم، چیز بدی نیست، ولی در کنار پول به موضوعات دیگر هم باید فکر کنیم؛ به لذتهای دیگر زندگی، به چیزهایی که روح و روان و جسم ما را راضی میکند، باید فکر کنیم.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0