کد خبر : 13532
تاریخ انتشار : جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴ - ۰:۱۱
-

چگونگی خواننده شدن محمدرضا شجریان

چگونگی خواننده شدن محمدرضا شجریان

پيرنيا سرش را از روي كاغذها بلند كرد و گفت: اين را چه كسی خوانده بود؟ گفتند: از شهرستان آمده . از مشهد.

به گزارش قائم آنلاین،پيرنيا گفت : برگ سبز ۲۱۶ باشد . من همين را پخش می كنم. اسمت چيست جوان ؟

– محمدرضا.
– اهل مشهدي ؟
– آری .
– بايد منتقلت كنم تهران. بايد تهران باشی . حيف است .
جوان گفت : استاد اگر خواستيد صدای من را پخش كنيد ، بگوييد سياوش است . سياوش بيدكانی .
پيرنيا گفت : ميدانی بيدكانی يعنی چه ؟
جوان گفت گوشه ای در دشتی است .
پيرنيا گفت آفرين . پس بلدی . حالا بگو چرا بگويم سياوش بيدكانی ؟
جوان گفت : پدر حساس هستند . مذهبی هستند . شديدا تعصب دارند . اصلا در خانه نه راديو داريم نه تلويزيون . ايشان حتی نمی داند كه من بلدم آواز بخوانم . بفهمند بد می شود .
پيرنيا گفت : خيالت راحت . نوشت : برگ سبز ۲۱۶ . سياوش بيدكانی .
زندگی شجریان در یک نگاه
امروز اول مهر زادروز استاد محمدرضا شجریان است.همه می دانیم محمدرضا شجریان تا سال ۱۳۵۰ به خاطر این که پدرش می‌خواست خانوادهٔ آن‌ها (شجریان) بیش‌تر با قرائت قرآن و چهرهٔ مذهبی شناخته شود، با نام مستعار سیاوش بیدگانی با رادیو همکاری می‌کرد، ولی بعد از آن پدرش به او اجازهٔ استفاده از نام اصلی اش را داد. وی تا سال ۱۳۴۷ در استخدام آموزش و پرورش بود و پس مدت زمانی تدریس و مدیریت مدارس، به وزارت منابع طبیعی انتقال یافت.
در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیف‌های آوازی را نزد وی دنبال کرد. در سال ۱۳۵۱ در برنامه گل‌ها با نورعلی خان برومند آشنا شد و شیوهٔ آوازی سید حسین طاهرزاده را نزد او آموخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیهٔ ردیف‌های موسیقی و شیوه‌های تصنیف‌خوانی را فرا گرفت. در همین سال، به همراه گروهی از هنرمندان همچون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگ‌فر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون و داوود گنجه‌ای، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی داریوش صفوت بنیان نهاد. در آن زمان شجریان تصنیف داروگ که مربوط به آهنگی از محمدرضا لطفی بر روی شعری از نیمایوشیج بود را اجرا کرد. تصنیف داروک از اولین تصنیف‌هایی است که در آن شعر نو به کار گیری شده است. از جمله تصنیف‌های شجریان که به زبان محاوره‌ای می‌باشند، می‌توان به تصنیف مگه نه (شعر بیژن سمندر، آهنگ از عطاالله خرم) اشاره کرد که در همان دوران اجرا شده است.
محمدرضا شجریان شیوه‌های آوازی قمرالملوک وزیری، اقبال‌السلطان، تاج اصفهانی، میرزا ظلی، ادیب خوانساری، حسین قوامی و غلامحسین بنان را روی صفحات و نوارها به‌دقت دنبال کرد. از سال ۱۳۵۴، تدریس هنرجویان را در رشته آواز در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸ با تعطیلی این رشته کار تدریس خود را پایان داد.
اجرای زندهٔ راست پنجگاه در سال ۱۳۵۴ در جشن هنر شیراز به همراه محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ‌فر، که بعدها در یک آلبوم موسیقی با همین نام منتشر شد، بسیار مورد استقبال واقع شد. در آن زمان راست‌پنجگاه به ندرت اجرا می‌شد و این دستگاه درحال فراموش شدن بود.
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۵۶ در مسابقهٔ تلاوت قرآن کشوری، رتبهٔ نخست را به دست آورد. شجریان در اسفندماه سال ۱۳۵۷ شرکت دل‌آواز را بنیان‌گذاری کرد. محمدرضا شجریان در ۱۳۵۷ همانند بسیاری از هنرمندان آن زمان همکاری خود را با سازمان‌های دولتی (مثل رادیو)، به دلیل «پخش آهنگ‌های مبتذل و تشویق به فرهنگ کاباره‌ای» ادامه نداد. البته سایر هنرمندان (گروه‌های شیدا و عارف) و رئیس بخش موسیقی رادیو در آن زمان، هوشنگ ابتهاج نیز آن زمان از رادیو پس از واقعه ۱۷ شهریور به نشانه اعتراض خارج شدند. پس از این اتفاق محمدرضا لطفی کانون چاووش را با حمایت هوشنگ ابتهاج بنیان‌گذاری کرد. بیش تر اعضای کانون چاووش همان اعضای گروه‌های شیدا و عارف بودند. در آن زمان، محمدرضا شجریان به همراه شهرام ناظری در چند آلبوم مشترک از کانون چاووش آواز خواندن را برعهده گرفتند که بیش تر محتوای آن‌ها انقلابی و میهنی بود. از میان آلبوم‌های مشترک شجریان و ناظری، می‌توان به چاووش ۲ اشاره کرد که شامل دو سرود بسیار معروف شب نورد (برادر نوجوونه، با صدای شجریان) و آزادی (آن زمان که بنهادم، با صدای ناظری) می‌شد. خود شجریان در مصاحبه با بی‌بی‌سی گفته بود که در آن زمان زیاد انقلابی نبوده (هرچند دولت قبلی را نیز قبول نداشته) اما چون دوستان او (اعضای کانون چاووش) فعالیت انقلابی داشتند او نیز با آن‌ها همکاری کرده. یکی از مردمی‌ترین آثار موسیقی ایران، چاووش ۶ (امروزه با نام سپیده شناخته می‌شود) می‌باشد که مربوط به کنسرت گروه شیدا با آواز شجریان و به سرپرستی لطفی است و در آذر ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی اجرا شده که یک اجرا با محتوای انقلابی بوده. جمعیت بسیاری در این کنسرت حضور داشتند و تصنیف معروف سپیده (ایران ای سرای امید) که مربوط به شعری از هوشنگ ابتهاج و آهنگی از محمدرضا لطفی می‌باشد در همان کنسرت اجرا شده است. البته در آن زمان گروه به فکر ضبط اجرا نبود و ضبط این اثر به صورت اتفاقی توسط کیوان ابتهاج (پسر هوشنگ ابتهاج) اتفاق افتاد. او از آن زمان به بعد در خانه به تحقیق و تدوین ردیف‌های آوازی پرداخته و به آموزش شاگردان قدیمی‌اش همت گماشت. برخی از آلبوم‌های چاووش امروزه تصحیح شده‌اند و با تغییر نام توسط مؤسسه فرهنگی و هنری آوای شیدا زیر نظر محمدرضا لطفی بازنشر شده‌اند. از این آثار چاووش‌های ۱ (به یاد عارف)، ۶ (سپیده) و ۹ (جان جان) باحضور شجریان تصحیح شده و با تغییر نام بازنشر شده‌اند.
در فاصله سال‌های دههٔ شصت، شجریان همکاری گسترده‌ای را با پرویز مشکاتیان آغاز کرد که حاصل آن آلبوم‌هایی چون بیداد، آستان جانان، سرّ عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق بود. در این سال‌ها به همراه گروه عارف به سرپرستی مشکاتیان کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا کرد. از میان این آثار، آلبوم بیداد به خاطر متأثر بودن محتویات آن از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در اوایل انقلاب و دههٔ ۱۳۶۰ و داشتن حالت اعتراضی بسیار در میام عموم مردم مورد استقبال قرار گرفت. خود محمدرضا شجریان نیز در مصاحبه با بی‌بی‌سی گفته بود که این اثر بیانگر اعتراض آن‌ها به آن شرایط و پیگیری وعده‌های عمل نشده توسط حکومت بوده است.
اگر سنت‌هاي دو هزار سال پيش را حفظ كنيم به آدم‌هاي عقب‌افتاده تبديل مي‌شويم
این روزها مجمدرضا شجریان به دلیل ممنوع الکاری در ایران اجازه خواندن ندارد و در مهر ماه کنسرت رایگان او در قونیه برگزار می شود. استاد آواز ایران از جمله هنرمندانی است که همواره تاکید داره اصالت هنر باید حفظ شود ولی سنت باید تغییر کند.او در مصاحبه ای درباره اینکه آیا آيا مي‌توان از موسيقي ايراني به عنوان موسيقي «سنتي» ياد كرد، گفته است: ابتدا بايد تعريف مشخصي از سنت و اصالت ارايه دهيم. گام‌هايي كه در گوشه‌هاي مختلف موسيقي ايراني داريم، تعيين‌كننده اصالت موسيقي ما هستند. مثلا برخي گام‌ها تعيين‌كننده دستگاه ماهور هستند كه خروج از آن گام‌ها، ما را از ماهور نيز خارج مي‌كند. اين يك تعريف كلي از اصالت موسيقي ماست، اما سنت فرمي از اين اصالت است كه جامعه در نسل‌هاي مختلف آن را به صورت‌هاي مختلف تغيير مي‌دهد. يعني هر پديده‌اي وقتي به جايي رسيد كه همه به سمت آن رفتند و به آن گرويدند، شكل سنت به خود مي‌گيرد. مثلا برخي سنت‌هاي عروسي كه قبلا وجود داشته، اكنون ديگر وجود ندارد اما به جاي آن سنت‌هاي جديدي شكل گرفته است. ما اگر بخواهيم سنت‌هاي دو هزار سال پيش را حفظ كنيم و ادامه دهيم به آدم‌هاي عقب‌افتاده ماقبل تاريخ تبديل مي‌شويم. جوانان در هر نسلي سنت‌هاي جديد خودشان را ساخته‌اند. به اين معنا كه گذشته خودشان را آموخته‌اند و ديواري را شكسته‌اند و از آن به بيرون جهيده‌اند. بر پايه همين هم سنت جديدي ساخته‌اند. هر زمانه‌اي بر پايه اصالت‌ها سنت‌هاي جديد خود را مي‌سازد. ما نبايد در سنت‌هاي قاجار درجا بزنيم. چون جامعه هيچ‌گاه درجا نمي‌زند. موسيقي جامعه‌اي كه با سرعت زياد پيش مي‌رود، نمي‌تواند قاجاري باشد. متاسفم كه بگويم بخشي از موسيقي امروز ما هم به موسيقي پامنقلي تبديل شده است و دوست دارد در رخوت و آرامش به سر ‌برد. اين نوع موسيقي اكنون ديگر جوابگو نيست. جامعه امروز ما به حركت و تحرك نياز دارد. جوان‌هايي هم هستند كه امروز موسيقي پرانرژي را دنبال مي‌كنند. ضمن اينكه همين جواني كه با نوآوري موسيقي مي‌سازد، سنت‌ها را هم به خوبي مي‌شناسد اما زمان به او اجازه نمي‌دهد كه در سال‌هاي قبل حركت كند. به يقين جوان‌هاي ۳۰سال بعد هم سنت‌هاي فعلي را تغيير مي‌دهند و سنت‌هاي جديد مي‌سازند. ما نمي‌توانيم روند تاريخي و فرهنگي و هنري جامعه را از آن بگيريم. اين حق جامعه و جوانان است كه همه‌چيز را خودش انتخاب كند. بايد به اين انتخاب‌ها احترام گذاشت. حالا عده‌اي بيايند و بگويند اين راه فنا است. خير؛ اين راه فنا نيست. اين راه ارتقاي بشر است كه با سرعت دارد به زندگي خودش ادامه مي‌دهد. وقتي فرم زندگي عوض مي‌شود در پي آن روحيات هم تغيير مي‌يابد. اينها چيزي است كه كمتر به آن توجه مي‌شود. وقتي سرعت زندگي بالا مي‌رود، سرعت موسيقي هم بايد بالا برود. فردي كه با سرعت حرف مي‌زند، موسيقي‌اش هم سرعت بالايي دارد. يا شخصي كه يك‌خط‌ در‌ميان سخن مي‌گويد، موسيقي‌اي شبيه به حرف ‌زدنش توليد مي‌كند. من و برخي‌ها كه سنت ۵۰ سال پيش را حفظ كرده‌ايم، براي نسل‌هاي آينده اين كار را انجام داده‌ايم. اين كار را كرده‌ايم كه از دل آن سنت‌هاي جديد شكل بگيرد. پس موسيقي اصيل در هر زماني سنتي جديد براي خود توليد مي‌كند. درست مثل چرخه كندوي عسل… با اين تعاريف از سنت و اصالت بله؛ مي‌توان به موسيقي ايراني پسوند «سنتي» هم اطلاق كرد.
‌شجريان درباره اینکه چه سنت‌هايي در زندگي شخصي خودش شکسته ، گفته است : زندگي شخصي هر كس تحت تاثير جامعه‌اي است كه در آن زندگي مي‌كند. همواره با آن پيش مي‌رود اما درباره خودم بايد بگويم امروز مطلقا آن آدم متعصبي نيستم كه در دوران جواني بودم. هميشه گفته‌ام كه تعصب، خامي است. از تجربه‌هايي كه در زندگي داشته‌ام، آموخته‌ام كه آن تعصب‌ها به معناي خامي است. يعني من فقط يك چيز را بلدم و چيز ديگري نمي‌دانم. تعصب درست به اين معناست كه جلو‌تر از بيني خودت را نبيني. اگر افق ديد را كمي فراتر ببري، ديگر نمي‌تواني تعصب داشته باشي. اگر واقعيت‌هاي جامعه را در نظر داشته باشي، ديگر نمي‌تواني متعصب باشي. واقعيت‌هايي كه در سياست، فرهنگ و هنر و… وجود دارد. با تعصب بودن به معناي جداكردن خود از ديگران و جامعه است. بنابراين نبايد دگم بود بايد واقع‌گرا بود. تنها تعصبي كه در زندگي دارم، اين است كه با آدم دروغگو نمي‌توانم زندگي كنم و در اين مورد اتفاقا دگم هستم. خودم هم هيچ‌گاه دروغ نمي‌گويم. انسان با هر شكلي و هر ديني و هر مليتي ارزش دارد. براي من سياه و سفيد يا ايراني و غيرايراني با هر اعتقاداتي تفاوتي نمي‌كند. آنچه براي من مهم است، خود انسان است. انسان كه در هر لباسي ارزش دارد. من نيز خود انسانم و براي انسان‌ها ارزش قايلم. اكنون با اين طرز تفكر زندگي مي‌كنم و پيش مي‌روم، در حالي‌كه در جواني اصلا اين‌گونه فكر نمي‌كردم. تفكر فعلي من ناشي از تجربه‌هايي است كه در زندگي داشته‌ام. به خاطر همين است كه اگر اكنون اين موضوع را به يك جوان بگويي به سختي قبول مي‌كند، شايد هم نپذيرد اما به يقين پس از ۳۰ سال به تفكري مي‌رسد كه من اكنون رسيده‌ام. بي‌غيرت نشده‌ام اما متعصب هم نيستم. معتقدم همواره بايد واقعيت‌ها را دريابيم، به آن احترام بگذاريم و با وفق دادن خود با اين واقعيات زندگي و حركت كنيم.
وی درباره اینکه چگونه به رادیو ایران و برنامه گلها رفته است در گفت و گوی دیگر می گوید: سال ۴۵ بود که دوستم ابوالحسن کریمی اصرار کرد برای شرکت در امتحان شورای موسیقی رادیو به تهران برویم. فردای آن‌روز به‌اتفاق، به تهران آمدیم و به‌محض ورود، میدان ارگ را نشانه گرفتیم. مسئول اتاقک نگهبانی نه-تنها ما را تحویل نگرفت و پاسخی نداد، بلکه عملا ما را رد کرد. روز بعد ابوالحسن گفت «برویم، امروز ترفندی خواهم زد». من رغبت چندانی نشان ندادم، اما ابوالحسن اصرار کرد. خوشبختانه مامور اتاقک نگهبانی و اطلاعات رادیو، مامور دیروزی نبود. یک آقای خوش‌اخلاق در جای او نشسته بود و ابوالحسن به او نزدیک شد و در گوش او چیزهایی گفت و بلافاصله دیدم که بلند شد و به ما گفت برویم داخل. از حیاط گذشتیم، پله‌ها را هم بالا رفتیم، اداره موسیقی را هم پیدا کردیم، اما حدود نیم‌ساعت ما را مثل توپ پینگ‌پونگ به در و دیوار زدند، بی‌آنکه پاسخی بدهند. من خسته شدم، محیط آنجا را با فضای روحی خودم بیگانه یافتم. به ابوالحسن گفتم «از خیر رادیو بگذر. بگذار برویم». اما او گفت «شجر! چرا نباید صدای تو از رادیو ایران پخش شود؟ کمی تحمل داشته باش و صبوری کن، بگذار به عهده من. ما برای همین مقصود به تهران آمدیم. کار دیگری نداریم». سرانجام راهی برای نام‌نویسی و شرکت در امتحان پیدا کردیم و گفتند «شورا روزهای سه‌شنبه تشکیل می‌شود. ساعت ده صبح سه‌شنبه اینجا باشید». سه‌شنبه موعود فرارسید. اتاق شورا، میز کنفرانس بزرگی داشت و حدود دوازده−سیزده نفر اعضای شورا نشسته بودند.
شجریان چگونه به رادیو رفت؟
شجریان درباره خاطره های رفتن به رادیو گفته است: آن زمان آقای مشیر همایون، شهردار شورا بود. آقایان حسنعلی ملاح، علی تجویدی، مختاری و دیگران بودند. گفتند: «بیات ترک» بخوان؛ من هم از مایه بلند دو سه بیتی خواندم و درمایه «بم» فرود آمدم. آقای ملاح گفتند: می‌توانی ضربی بخوانی؟ گفتم: با شعر دیگری بخوانم؟ گفتند: بخوان. خواندم. بعد آقای تجویدی پرسیدند: شما تصنیف هم می‌خوانی؟ من چون تصنیف خواندن را دوست نداشتم و دونِ شأن آواز می‌دانستم، با لحن بسیار جدی گفتم: ابدا!؛ امتحان تمام شد و بیرون آمدم. دوستم که پشت در ایستاده بود، گفت: بارک‌ا… شجر، محشر کردی. ممکن نیست تو را قبول نکنند. از دفتر پرسیدم که کِی جواب امتحان را خواهندداد؟ گفتند: معلوم نیست، شما دو هفته دیگر مراجعه کنید، شاید جواب بدهند. ما هم برای یک هفته به تهران آمده‌بودیم و بودجه کافی نداشتیم. به ابوالحسن گفتم: اینها جواب‌بده نیستند، بیا برگردیم؛ اگر می‌خواستند در همان موقع، قبولیِ مرا اعلام می‌کردند. از این گذشته، آقای تجویدی هم که حتما از جواب منفی قاطع من درمورد خواندن تصنیف خوشش نیامد و درهرحال من خوش‌بین نیستم؛ در مشهد هم کلی کار دارم، سفارش تابلوی برنجی و کارهای دیگر، باید برگردم و به کارهایم برسم. گفت: ای بابا، تو از روز اول از تهران خوشت نیامد. اما جای تو همین-جاست. مشهد که جایی نیست.
همچنین وقتی در گفت وگویی از شجریان می خواهند از باب حق‌شناسی و یادآوری اساتیدی که در روزگارانی تیره و تار به موسیقی اصیل و ملی ما خدمت کرده‌ان نام ببرید، می گوید : ناگریزم از دوره قاجار شروع کنم، چون در این دوران است که موسیقی در بعضی دودمان‌ها و خاندان‌ها حفظ و حراست می‌شود. شاخص-ترین و کامل‌ترین نمونه موسیقی در این دوره، در خانواده آقا علی‌اکبر فراهانی بود که توسط فرزندان و شاگردان آنها سینه‌ به سینه حفظ می‌شد. میرزا عبدالله، نوازنده چیره‌دست تار و سه‌تار، برادر او میرزاحسین‌قلی، استاد و نوازنده کم‌نظیر و بی‌بدیل تار، با سعه صدر و گشادگی دل و دست، آنچه از استادان خود آموخته‌بودند، به شاگردان خود آموختند و از طریق آنها بود که موسیقی اصیل و کلاسیک ردیفی از این خانواده به ما رسیده‌است. آنها مکتبی به وجود آوردند که در آن شاگردان ممتازی تربیت شده‌اند که هر یک به‌نوبه خود مبدل به استادان بی‌بدیلی شدند.غلامحسن درویش، ارفع-الملوک، منتظم‌الحکما، یحیی‌خان قوام‌الدوله، میرزا اسدالله‌خان اتابکی، میرزا غلامرضا شیرازی، کلنل علی‌نقی وزیری، مرتضی‌خان نی‌داوود، اسماعیل قهرمانی، شکری، فروتن، موسی معروفی، هرمزی، سالار معظم، هنگ‌آفرین، حاجی آقا محمد و … گروه زیادی اساتید و نوازندگان شهیری که شاگردی شاگردان ایشان را داشته‌اند که همگی از چهره‌های برجسته و تاریخ‌ساز موسیقی ما هستند.
شجریان این روزها خود را آماده می کند تا در کشور دیگری کنسرت دهد و از مردم از شنیدن صدای وی محروم هستند.فقط می توانیم دعا کنیم ، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش!
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

5 × 5 =