برای دروغی مصلحتی مجبور شدم چهل روز سیاه بپوشم!

برای دروغی مصلحتی مجبور شدم چهل روز سیاه بپوشم!

«عزت می‌گوید عین بچه همانجا نشستم و گریه کردم اما رویم نشد که داستان مزاحمت شاگردمسگر را برایشان تعریف کنم. مجبور شدم دروغی مصلحتی بسازم. گفتم خاله‌ام مرده. تازه برای همین دروغ مصلحتی هم مجبور شدم چهل روز سیاه بپوشم! چهل روز سیاه. دنیای ما دنیای سیاهپوشی‌های الکی بود خاله‌جان.»