گیرم که غمت نیست

گیرم که غمت نیست

مرد راننده پرسید: «کجا؟» گفتم: «ممنون، قدم می‌زنم.» راننده گفت: «همیشه با تاکسی می‌رفتید؟» گفتم: «بله، ولی امروز می‌خواهم پیاده بروم.» راننده گفت: «خوش به حالت که می‌تونی، من مجبورم که پشت این فرمون بنشینم و مسافر جابه‌جا کنم.»